سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعره نو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دلم را

برای امید دستی می تکانم

تکیه به دیوارهای ترک خورده

در میان انبوه حشرات

ترانه می خوانم

وبا رقص موزونِ باد وبرگ

دل را به قصه می برم

سنگ ها را به بازی می گیرم

غافل از اینکه
هم بازیِ کودکیم زیر دیوار مانده

دلم را ریسه می کشم دلم را ....

دلم را
با سرخابی لاله عباسی ها گلگون می کنم

سکوت کشنده کوچه را

کلاغها سوگواری می کنند

کوچه های کودکی من

کوچه های تمام شده ی کودکی من


سرود آسمان

چشم در چشم اسمان

به خود می فشارم رویا را

به زمین می پاشد
از نگاه سرمازده ام
امواج خیال

دوباره روبرو شدن وصدای شکستن ها

دوباره باور اینکه

نمی توان ونگفتن ها

سرود اسمان مرا نمی خواند

دوباره بال بال زدن ها و
هرگز نپریدن ها

دوباره غصه ها ونگاههای وهم انگیز

سکوت می کنم
زمین سنگ است

سکوت می کنم
دلم تنگ است


اکنون

تماشا می کنم در باد چرخیدن های فردا را
و هر لحظه، در رقص و پای کوبان امروزم
وشاید
با نسیمی
کز گل دیروز می آمد
وداعی شاعرانه کرده ام
که بیگانه ز فرداو ز دیروزم
من اکنونم ، من اکنونم ...


لحظات سرد

همچو واژگان نیمه کاره
ناتمام مانده ام
به پنجره های بسته
وبوته های سرما زده زل زده ام
تمام نا تمام من
فریاد می زند
در شروع داستان یگانگی
دلم گرفته
هیزم های نالان را در اجاق جان می سوزانم
و دلم راحواله فرداها می کنم
برای ثانیه ها خط نشان میکشم
شاید لحظه ای دیگر
شاید ثانیه ای دیگر