سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعره نو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

گفتی غزل بگو

گفتی غزل بگو، ولی نگفتی از کجا ؟
آیین_من، شور و شر_ غزل کجاست؟

دل در هوای یک غزل ناب پر می کشید
اما قلم، رمق_ نوشتن از کجاست؟

این روزها در نوک واژه های من
مجنون بی خبر از لیلی از کجاست؟

شعر ها پر است از نگاه آبی خدا
ولی کبوتر نشسته در قنوت من کجاست؟

عجیب تر از لبخند بی مضایقه، حرمت نگاه ادماست
این طلسم لحظه های بی بهانه از کجاست؟

تقویم ها، گرسنه از فصل پنجمند هر سال
این صدای بودن_ نبودن از کجاست؟

التماس گناه، تکه تکه می کند مرا
ولی نگفتی این ندای بی ترانه از کجاست؟!


هرچه بادا باد

نازنینم
یادت هست
تو را از میان
گل های نیلوفری رنگ
جدا کردم؟
آنروز برای با طراوت ماندن
باغ قشنگ آرزو هامان
دعا کردم؟
برای لحظه ای با تو
تمام لحظه های بی تو بودن را
فنا کردم؟

یادت هست
موج خود را با هیاهو
بر ساحل احساس میزد
رعد با صدای غرشش
بر قامت پاییز فریاد می زد؟
خاک از شوق غم پاییز گل می کرد؟

یادت هست...؟
تمام خاطراتم را یک به یک
با اشک چشمم غسل می دادم؟

می دانم که یادت نیست
از روزگاری که چنین پیداست
هر چه بادا باد
از تو که هیچ انتظاری نیست.


به که باید دل بست؟؟؟

به که باید دل بست؟
واژه عشق فسرد
در دلم بی تابم
مانده ام در غم خویش
که چگونه شاید
می توان در قسم اشک
واژه ها را نشمرد
بوی پاییز عجب
غربتی دارد باز
در دلم می گریم
خیره خیره به کجا مینگرم؟!
مهتاب کجاست؟
در پی اش امده ام
آه شبگردم خواندند
از واژه ها دلگیرم
توی این کوچه شهر
بی صدا نام تو را داد زدم
دست نامرئی شب
پلک قلبم را بست
نمیدانست بی تو
رنگ فرداهایم
بی رنگ تر از امروز است
باز میبینم
هر نگاهی که به سویم مینگرد
حیله ای پنهان است
نیست دستی که فشارد دستم از سر مهر
همگان بیگانند
آه
تمام گریه کردن ها
همه از عشق گفتن ها تظاهر بود.


مرهم غصه

چون گلی من مست مستم
از می زلال شبنم
یا چنان پروانه ای شاد
می نشینم روی مریم
یا مثال بچه اهو
می شوم باچشمه همدم
چون کبوتر بچه ای ناز
می پرم از لانه کم کم
یا چون ان ابر بهاری
ریزم اشک بر گونه نم نم
کاش چون کوچ پرستو
نشوم اغاز هرغم
کاش مثال عطر یک گل
من شوم بر غصه مرحم
تا همانند شقایق
خون نبارم من دما دم


بهشت من

قطعه ای از این زمین شد بهشت ِ من
زد خدا در آن رقم سرنوشت ِ من
زندگی به دور از آن چون جهنم است
هر کجا به غیر از ان کلبه ی غم است
می وزد نسیم ِ مهر هر کنار ِ آن
می رود نشاط ِ ما به اوج اسمان
جای جای خاک آن خانه ی من است
افتخار ِ ما و من نام ِ میهن است
می کنم سحر در آن شام ِ تیره را
می کنم برون از آن خصم ِ خیره را
ای وجود و هستی ای ، سرزمین ِ پاک
کوته است دستِ دون ، زین زمین پاک
می کنم بهر آن سینه را سِپَر
می گذارم چو تاج نام ِآن به سر