سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعره نو

صفحه خانگی پارسی یار درباره

سلامــــْ بـِ همه ی آدمهایی از جنس آدمیزاد...

جمعه روز خوابیدنو استراحت کردن است گویا...ولی ..

صداهای اَنْکَرو اصواتیـــْ منو از خواب بلند کرد..

البتــِ ذهنمــ میدانست صدای این قارتو قورت ها چیست و از کیست!!!..

امیدوارمــ به باورتان برود و به کَتِتان

(در فرهنگ لغت عام:قسمتیـ از بدن..همون شانه های خودمان)

 فرو رود...این چیزی کــِ میگویمــْ.

این صدای اشنا از گنجشکانِ کوشمولوییـــ

(در فرهنگ لغتِ من:برگرفته از کوچک)کــِ در همین حوالی لانه کرده اند...

(گویا وزیر مسکنْ وام به این طفلکیـــ ها نداده(همونطور کـِ بـِ ما نداده اند)

...این ها هم به مستاجر نشینیــِ خانه ی استیــجاریه ما

آمده اند)...

منزل این گنجشکها...

طبقه ی سومْ ..واحد 13 ..کنار پنجره..لوله ی هوا کش هودِ منزل ترمه اینا..

آخه گنجشکِ عزیز...اینهمه جا ..حالا باید میومدی تویِ لوله ی هوا کش با عهد و عیال؟

مستاجرهای پرسروصدایی هم هستید...امیدوارم به فکر بچه دار شدن نباشید..

جالب این است که وقتی هود را هم بکار میاندازیم..ماشالله شما دلی نترس داشته..

و از جایتان تکان نمیخورید...

(کشورمان کــِ رو به زوال رفت..مردمانشم با

 گرانی سقوط کرده اند...و حال نوبت این کوشمولوهای

بی اختیار استــ...)

(کسانیــ که مثله این گنجشکان نان حلال

سر سفره می آورند همیشه تهِ خط اند..

در این مملکت باید عین خوک باشی..حرام خوار...)


دامنه های زاگرس

چادری می زنم
در دامنه های زاگرس
دور می شوم دور
از جاده هایی که به تو می رسد
می گذرم از تکنولوژی
ازاینترنت همراه
می رسم به طبیعت باکره ی
دامنه های زاگرس
نگاه آبی آسمان
شیرینی سایه بلوط
سر به زیر است و مهمان نواز
چشمه های زلال را
دست که می زنی
عشق می نوشی
از سینه دخترکان زمین


قمار زندگی

روزگار مرا بنشاند

بر میز ِ قمار

خالها

پخش کرد بین ِ

من و یار ِغدار

پنج برگ بدستم داد

دو بود از خال ِ هفت

ودو خال ِ شاه

آن دگر، تک خال ِ آس.

بر گمانم

کمی بختم شده

سر به راه

غافل از دستِ آمده برای

یار ِفریبکار

دستش «استریت فلوش»

هر پنج برگ ز یک خال،

پشتِ هم...

می خوانند هر یک

می رسد آنگاه به من

ترسان می خوانم

«چیپ»، کمترین

او «ر ِست» می خواند، بیشترین

اعلام بانکم میکند

با نگاهی زهرآگین

دستها رو می شود

من باخته ام دار و ندار

او بُرد همه ی زندگیم؛

ااای روزگار...

من آواااره در خود،

پریشان، احوال

او پیروز ِ بازی ِ روزگار

باختم تمام ِزندگی

در این قمار ِسخت ِروزگار...!!!

زیبا آصفی(آمــین)17/فروردین/91