عروسک
باز هم عروسک شده ام
آری خودم خوب می دانم
بد عادت شده ام
باز هم باید آرام بنشینم یک جا
تا ببینم چه کسی بعد از اندک مدتی
می خرامد اینجا.
اینجا همان خانه بی کسی من
خانه تنهایی است
همان خلوت سرد و فریبنده ی اسباب بازی ست
امشب اینجا باز هم یک نمایش برپاست
یک هنرمندی تلخ
من تکان می خورم آرام آرام
در دست چه کسی هستم باز؟
نمیدانم !ای وای!
امشب اینجا خیمه شب بازی برپاست.
چه کنم وای! نمی دانم باز!
می کشد مرا به هر سو که خودش می خواهد
تند یا آهسته هر جور که دلش می خواهد
ای خدا او این بار چه دلش می خواهد؟!
می دانم که دگربار رها خواهم شد
باز هم بی کس و تنها
بی سر و بی دست و پا خواهم شد
نگهم خیره به یک سو
دست و پایم یک سوست
من در این گوشه ی تلخ جاماندم
با دست و بدنی آویزان واماندم.