گفتی غزل بگو
گفتی غزل بگو، ولی نگفتی از کجا ؟
آیین_من، شور و شر_ غزل کجاست؟
دل در هوای یک غزل ناب پر می کشید
اما قلم، رمق_ نوشتن از کجاست؟
این روزها در نوک واژه های من
مجنون بی خبر از لیلی از کجاست؟
شعر ها پر است از نگاه آبی خدا
ولی کبوتر نشسته در قنوت من کجاست؟
عجیب تر از لبخند بی مضایقه، حرمت نگاه ادماست
این طلسم لحظه های بی بهانه از کجاست؟
تقویم ها، گرسنه از فصل پنجمند هر سال
این صدای بودن_ نبودن از کجاست؟
التماس گناه، تکه تکه می کند مرا
ولی نگفتی این ندای بی ترانه از کجاست؟!