سرود آسمان
چشم در چشم اسمان
به خود می فشارم رویا را
به زمین می پاشد
از نگاه سرمازده ام
امواج خیال
دوباره روبرو شدن وصدای شکستن ها
دوباره باور اینکه
نمی توان ونگفتن ها
سرود اسمان مرا نمی خواند
دوباره بال بال زدن ها و
هرگز نپریدن ها
دوباره غصه ها ونگاههای وهم انگیز
سکوت می کنم
زمین سنگ است
سکوت می کنم
دلم تنگ است