چشم های چشمه
در کوهساران فرو رفته ام
قطره قطره هایم را از زیر سنگ بیرون می کشم
با سکوت کوه می امیزم
وصدای حرکتم در مسیر دشت می پیچد
هر لحظه در کنار بوته ای /گلی
هر لحظه در کنار تو
وگاهِ باران
بانت قطره ها . موسیقی شگفت اب را می نوازم
می روم می روم تا در مسیر گیسوان گندمزاران
پای کوبان ورقص کنان زندگی را بسرایم
می روم می روم تا دستانم را به دریا بسپارم