لحظات سرد
همچو واژگان نیمه کاره
ناتمام مانده ام
به پنجره های بسته
وبوته های سرما زده زل زده ام
تمام نا تمام من
فریاد می زند
در شروع داستان یگانگی
دلم گرفته
هیزم های نالان را در اجاق جان می سوزانم
و دلم راحواله فرداها می کنم
برای ثانیه ها خط نشان میکشم
شاید لحظه ای دیگر
شاید ثانیه ای دیگر