هرروز
هرروز
زندگی می کنم ترا،هرروز
باتب ودرد
بی آنکه ابروهایت خم بیاورند
بیقراری شب زده ایی راکه ...
در ماتم قُرصی محبّت
درصف مردگان...
گوش به فرمان عزرائیل قرن خود
خبردار ایستاده !
شیپور مرگ.....
شنیدنی نیست !
هرروز
زندگی می کنم ترا،هرروز
باتب ودرد
بی آنکه ابروهایت خم بیاورند
بیقراری شب زده ایی راکه ...
در ماتم قُرصی محبّت
درصف مردگان...
گوش به فرمان عزرائیل قرن خود
خبردار ایستاده !
شیپور مرگ.....
شنیدنی نیست !
زخمها را
زخمه میکنم
مینوازم
بر
تارِ خست? شعرم
و...
هق هق! میخوانم
تا:
تَوهم عشق را
سرودی مُحمل شوم
بر...
گوشهای سیاهپوش !
پای هر واژه
قطره قطره
-جانانه-
چکیدهام!!
بسم الله:
از آب گذشته است!
نیوش جان تشنهِ تان!
و خود نیز
این فریب زیبای شاعرانه را...
میبارم!
بیدریغ!!
بایست تو هم خطی بکش بر این چرای لعنتی
بیا و آتشی بزن بر این صدای لعنتی
دروغِ سینه ی مرا اگر که باورش کنی
تو پادشاه قصه ای بر این گدای لعنتی
تمامِ خاطراتِ من درون کوچه مرده است
بیا و جارویی بکش بر این فضای لعنتی
غبارِ قصه های من در این فضا کدر شده
اگر چه سنگِ حادثه نشست به پای لعنتی
قمار یوسفت به چاه اگر شود ترانه کن
که ماه مرده است در این سیاه هوای لعنتی
شنیده ای که گفته ام من عاشقِ ترانه ام
تو خود ترانه ی منی نه های های لعنتی
در آسمانِ شهرِ ما ستاره رفته است به خواب
ز گرد و خاکِ اسبِ تو در این سرایِ لعنتی
گر برود آنکه هست
می نرود چونکه نیست
هست به نیست خنده زد
نیست نشاندش به شصت
گفت که هستت زنیست
نیست نباشد که هست؟
هست بجزنیست نیست
نیست چوهست هست هست
یک سکوت یک بینهایت
یک امید صدها سعادت
یک گل از باغ عبارت
یک بلندی با کفایت
یک معما با بلاغت
زره زره با حرارت
یک مساوی با عدالت
هم شجاعت هم قناعت
در خودم دارم فراغت
قطره قطره هم بغایت
بلبلان از شاخه حاجت
سرو دستان داد حکمت
گوش کن مرغ سخن گو
داد دارد از براعت
بی عنایت بی عنایت